شجره ی طیبه ی صالحین منتظران قائم آیسک |
|
|
جوان مسیحی مسلمان شد
نيمه شبي در اطاق خودم كه كنار در حياط منزل آقاي حاج شيخ محمد تقي بافقي بود، خوابيده بودم ، ناگهان صداي پائي در داخل حياط مرا از خواب بيدار كرد من فورا از جا برخاستم . ديدم جواني وارد منزل شده و در وسط حياط ايستاده است نزد او رفتم و گفتم شما كه هستيد و چه ميخواهيد؟ مثل آنكه نميتوانست فورا جواب مرا بدهد حالا يا زبانش از ترس گرفته بود و يا متوجّه نشد كه من به فارسي به او چه ميگويم زيرا بعدا معلوم شد اواهل بغداد و عرب است ولي مرحوم آقاي بافقي قبل از آنكه او چيزي بگويد از داخل اطاق صدازد كه حاج عباس او يونس ارمني است و بامن كار دارد او را راهنمائي كن كه نزد من بيايد. من او را راهنمائي كردم او به اطاق آقاي بافقي رفت .
[ دو شنبه 2 دی 1392
] [ 16:11 ] [ علی اکبر اسماعیلی ]
مرحوم سيد ميرزا جعفر فرزند سيد ميرزا حبيب الله شيرازي رحمه الله و پسر عموي آيةالله ميرزا محمد حسن شيرازي که از علماي بزرگوار عراق بود، ميگويد: روزي به منزل حضرت آيةالله ميرزا عبدالهادي شيرازي رفتم و عرض کردم: آقا جان! مرا معذور بدار؛ چون من منبري نيستم. دوباره با اصرار فراوان فرمودند: روضه بخوان. ميرزا جعفر فرمودند: ديشب حضرت امام حسين عليهالسلام را در خواب ديدم و حضرت علي اکبر عليهالسلام هم در کنارشان بودند و در دست او کاغذ و دفتري بود. حضرت به فرزند بزرگوارشان فرمودند: اسم فلان منبري مشهور را از دفتر حذف کن و جاي آن، اسم ميرزا جعفر شيرازي را بنويس. مرحوم ميرزا جعفر فرمودند: تا اين خواب را شنيدم گريه و زاري کردم و گفتم من ديشب خانواده خودم را جمع کردم و براي آنها از روي کتاب، روضه خواندم و گريستم و خدمت آن حضرت عرض کردم: چشم! اطاعت ميکنم. از آن روز به بعد خودم را براي منبر رفتن و روضه خواندن آماده کردم. مرحوم ميرزا جعفر در سال 1370 قمري فوت کرد و در شهر ري در مقبرهي ابوالفتوح رازي مدفون گرديد. ( مردان علم در ميدان عمل، ج 6، ص 406. )
[ دو شنبه 2 دی 1392
] [ 16:2 ] [ علی اکبر اسماعیلی ] |